چشم امید

ظهور

پدر

فاطیما
چشم امید ظهور

پدر

صدای ناز می آید.

صدای کودک پرواز می آید.

صدای رد پای کوچه های عشق پیدا شد.

معلم در کلاس درس حاضر شد.

یکی از بچه ها از قلب خود فریاد زد بر پا.

همه بر پا،چه بر پایی شده بر پا.

معلم نشعتی دارد، معلم علم را در قلب می کارد، معلم گفته ها دارد.

یکی از بچه های آن کلاس درس گفتا بچه ها بر جا.

معلم گفت:فرزندم بفرما جان من بنشین، چه درسی، فارسی داریم؟

کتاب فارسی بردار؛ آب و آب را دیگر نمی خوانیم.

بزن یک صفحه از این زندگانی را.

ورق ها یک به یک رو شد.

معلم گفت فرزندم ببین بابا؛ بخوان بابا؛ بدان بابا؛

عزیزم این یکی بابا؛ پسر جان آن یکی بابا؛ همه صفحه پر از بابا؛

ندارد فرق این بابا و آن بابا؛

بگو آب و بگو بابا؛ بگو نان و بگو بابا

اگر بخشش کنی "با" می شود با "با"

اگر نصفش کنی "با" می شود با "با"

تمام بچه ها ساکت،نفس ها حبس در سینه و قلبی همچو آیینه،

یکی از بچه های کوچه بن بست، که میزش جای آخر هست، و همچو نی فقط نا داشت؛ به قلبش یک معما داشت؛

سوال از درس بابا داشت.

نگاهش سوخته از درد، لبانش زرد، ندارد گویا همدرد.

به انگشت اشاره او، سوال از درس بابا داشت.

سوال از درس بابای زمان دارد. تو گویی درس هایی بر زبان دارد.

صدای کودک اندیشه می آید. صدای بیستون،فرهاد یا شیرین،صدای تیشه می آید.

صدای شیر ها از بیشه می آید.

معلم گفت فرزندم سؤالت چیست؟

بگفتا آن پسر آقا اجازه این یکی بابا و آن بابا یکی هستند؟

معلم گفت آری جان من بابا همان باباست.

پسر آهی کشید و اشک او در چشم پیدا شد.

معلم گفت فرزندم بیا اینجا، چرا اشکت روان گشته؟

پسر با بغض گفت این درس را دیگر نمی خوانم.

معلم گفت فرزندم، چرا جانم، مگر این درس سنگین است؟

پسر با گریه گفت این درس رنگین است.

دو تا بابا، یکی بابا؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من نالان و غمگین است؟ ولی بابای آرش شاد و خوشحال است؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای آرش میوه از یازار می گیرد؟ چرا فرزند خود را سخت در آغوش می گیرد؟

ولی بابای من هر دم زغال از کار می گیرد؟

چرا بابا مرا یک دم به آغوشش نمی گیرد؟

چرا بابای آرش صورتش قرمز ولی بابای من تار است؟

چرا بابای آرش بچه هایش را همیشه دوست می دارد؟

ولی بابای من شلاق را بر پیکر مادر به زور و ظلم می کارد؟

تو میگویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابا مرا یک دم نمی بوسد؟ چرا بابای من هر روز می پوسد؟

چرا در خانه ی آرش گل و زیتون فراوان است؟

ولی در خانه ی ما اشک و خون دل به جریان است؟

تو می گویی که این بابا و آن بابا یکی هستند؟

چرا بابای من با زندگی قهر است؟

معلم سورتش زرد و لبانش خشک گردیدیند.

به روی گونه اش اشکی ز دل برخواست.

چو گوهر روی دفتر ریخت.

معلم روی دفتر عشق را می ریخت.

و یک "بابا" ز اشک آن معلم پاک شد از دفتر مشقش.

بگفتا دانش آموزان بس است دیگر؛ یکی بابا در این درس است و آن بابای دیگر نیست.

پاک کن را بگیرید ای عزیزانم،

یکی را پاک کردند و معلم گفت جای آن یکی بابا، خدا را در ورق بنویس...

و خواند آن روز، "خدا بابا"

تمام بچه ها گفتند، "خدا بابا"



تاريخ : پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393 | 15:31 | نویسنده : فاطیما |

یا مهدی ادرکنی

 

صبرم از کاسه دگر لبریز است


 اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟


 آنقدر من خجل از کار خودم

 

  اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟
 

السلام علیک یا اباصالح



تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 12:38 | نویسنده : فاطیما |

روز معلم

 

 

ای معلم تو را سپاس : ای آغاز بی پایان ، ای وجود بی کران ،

تو را سپاس .ای والا مقام ،

ای فراتر از کلام، تورا سپاس.

ای که همچون باران بر کویر خشک اندیشه ام باریدی

سپاست می گویم، تو را به اندازه تمام مهربانی هایت سپاس می گویم .

ای نجات بخش

آدمیان از ظلمت جهل و نادانی،

ای لبخندت امید زندگی و غضبت مانع گمراهی تو را سپاس

می گویم . این تویی که با دستان

پر عطوفتت گلهای علم و ایمان را در گلستان وجود می

پرورانی و شهد شیرین دانش را به کام تشنگان می ریزی.

پس تو را ای معلم به وسعت

نامت سپاس می گویم . همان نامی که چهار حرف بیشتر ندارد ،

اما کشیدن هر حرف و

صدایش زمانی به وسعت تاریخ نیاز دارد.

 

 



تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 14:58 | نویسنده : فاطیما |

یامهدی(عج)

 

 

 

دلم بردی از آن برق نگاهت

به قربان دو چشمان سیاهت

بیا دریاب این آشفته دل را

که عمری مانده چشمانش به راهت



تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 14:52 | نویسنده : فاطیما |

لیله الرغائب

 

نمی دانم خوشبختی برای تو در چه معنا می شود

فقط می دانم

خوشبختی وسیع تر از آنست که در ذهنت بگنجد

و زیباترین لحظه ایست که می توانی در زندگی درک کنی

و من برای تو

خوشبختی ات را آرزومندم . . .

.

.

.

باز پنجره های ملکوت به بهانه ی دیگر گشوده شد

و چه عاشقانه می سراید : این الرجبیون ؟

چه خدای عاشقی که گناه می خرد و بهشت می فروشد و ناز بنده می کشد

.

.

.

خدایا آنکس که امشب صادقانه یادم میکند

هر لحظه عاشقانه یادش کن . . .

.

.

.

امشب را در کنار ثانیه ها ، آمین گوی آرزوهایت می شوم

آرزویم را دعا کن . . .

.

.

.

امشب ؛ از هر کجای این دنیای بزرگ که در بزنی

صاحبخانه برای استقبال می آید

با طبقی از آرزوهایی کــه می خواهی

پس از بزرگ ، چیزهای کوچک نخواهیم . . .

.

.

.

ایستاده ام برای دیدن شاخه های الماس آرزوهایت

سبدی که خدا امشب به تو هدیه می دهد

مرا هم به خدایت نشان بده . . .

.

.

.

خدایا! کمک کن

معرفت ده

بینش ده

که در شب آرزوها،

در قلبم، آرزویی داشته باشم

تو گویی به داشتن چنین بنده ای با چنان آرزویی به فرشتگانت مباهات کنی

.

.

.

امشب بزرگی‌ات می‌شود آرزوهایت

لیله‌الرغائب است، مراقب آرزوهایت باش . . .

التماس دعا

.

.

.

امشب در مناجات و خلوت عاشقانه تان با معبود مرا از یاد نبرید

زیباترین نامی که بر روی زبان است

نام قشنگ مهدی صاحب زمان است

اللهم عجل لولیک الفرج

.

.

.

فرشته ها در شب آرزوها برای اجابت دعا و بردن آنها به ملکوت

مسابقه داده و منتظر ندای بنده های خدا هستند .

التماس دعا . . .

.

.

.

شب آرزوهاست

بیا دعا کنیم برای آن کودکی که در آن سوی پهناور زمین

امشب را گرسنه خواهد خوابید.

و برای آن بیماری که فردایش را کسی امیدوار نیست.

بیا از خدا بخواهیم رنج های آدمی را بکاهد و آرامش او را بیافزاید

اللهم عجل الولیک الفرج

.

.

.

امشب که بلرزید دل و بغض و صدایت

آرام روان گشت دلت سوی خدایت

رفتی به در خانه ی آن قاضی حاجات

یاد آر مرا ملتمس لطف و دعایت . . .

.

.

.

سحرگاهان؛

که شبنم آیتی از پاکی دل را،

به گل های بهاری هدیه می بخشید؛

به آن محراب پاک درگه حق آرزو کردم:

برایت خوب بودن، خوب دیدن، خوب ماندن را . . .

التماس دعا

.

.

.

چه دعایی کنم ات بهترازاین/خنده ات ازته دل، گریه ات ازسرشوق

روزگارت همه شاد،سفره ات رنگارنگ، وتنی سالم وشاد که بخندی مادام . . .



تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 | 22:45 | نویسنده : فاطیما |

خورشید شیعه

 

 

 

 

 

میلاد عالم آل محمد،پنجمین حجت سرمد،نگین درخشان،

حضرت امام محدباقر مبارک باد



تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 | 21:49 | نویسنده : فاطیما |

میلاد امام محمد باقر(ع)

 

 

اى باقر العلوم که هنگام مکرمت


باشد هزار حاتم طایى گداى تو


پنجم ولى و حجت خلاق عالمى


لوح دل است مهر به مهر و ولاى تو


میلاد امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد



تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 | 17:4 | نویسنده : فاطیما |

امام محمد باقر(ع)

 

 

ساغر زده ام ز جام باقر


بشکفته لبم به نام باقر


چشم همه روشن از جمالش


آمد به جهان امام باقر


میلاد شکافنده ی دانش نبوی

 

و وارث علم علوی، خجسته باد



تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 | 16:56 | نویسنده : فاطیما |

امام زمان (عج)

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج



تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 | 15:45 | نویسنده : فاطیما |
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.